قرن ۱۹ میلادی قرن امیدها و یأسهای بشر مدرن بود. در آغاز این دوره زمانی، پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک جهش سرسام آوری پیدا کرد به طوریکه این تصور در برخی القا شد که دیگر هیچ سوالی نیست که نتوان پاسخ داد. دیگر کاری نیست که نتوان انجام داد.
اما پنجاه سال از ابتدای این قرن نگذشته بود که روی دیگر سکه رخ نمود. ظلم و بیعدالتی، فقر، استثمار، بردهداری و گرسنگی طبقه فرودست. موجی از ناامیدی و رویگردانی از آرمانهای عصر روشنگری، جوامع مدرن را فرا گرفت. در این اتمسفر اجتماعی است که ویکتور هوگو بینوایان را مینویسد، مارکس مانیفست را و ثورو «والدن» را.
هنری دیوید ثورو، فیلسوف و فعال سیاسی – اجتماعی آمریکایی است که در ابتدای همین قرن و در سال ۱۸۱۷ در ایالت نیوانگلند آمریکا به دنیا آمد. زندگی پر مشقت و فقیرانه، اندیشه ثورو را برای جدال با بیعدالتی و استثمار انسانها بارور میکرد. با این حال، ثورو از فقر بدش نمیآمد. از نظر او فقر و بینیازی، انسان را از پیچیدگیها و حواشی زندگی آزاد خواهد کرد: «فقیران شهر در نظر من بیشتر چنین میآیند که دارند آزادترین حیات را میگذرانند…. ثروت زائد تنها میتواند زوائد بخرد. پول برای خریدن هیچ یک از حوائج روح ضرورت ندارد».
همین روحیات موجب شد که هنری ثورو به تجربه جدیدی دست بزند که در آینده باعث شهرتش شود. او حدود دو سال و دو ماه را در کلبهای کوچک، کنار دریاچهای در حومه شهر کنکورد ایالت ماساچوست میگذراند. زندگی بدوی، مستقل از همه، به دور از شهر متمدن و در کنار دریاچه والدن.
ثورو تجربیات زندگی در جنگل را با زبانی شیرین و نثری زیبا در کتاب «والدن» جمعآوری کرده است. شاید بتوان گفت این کتاب جزء بهترینهای ادبیات آمریکاست. البته بعضی قسمتهای کتاب آنقدر غرق در تشبیهات و تلمیحات است که قوه تخیل انسان را نیز غرق میکند و درک آن را کمی مشکل میسازد. اما انصافاً شیرینی نکات ظریفی که در این کتاب وجود دارد، تکلف آن را لذت بخش میکند.
کتاب در هجده فصل تنظیم شده که از فصل «اقتصاد» شروع میشود. البته ثورو مقدمهای با عنوان «زندگی بدون اصول» نوشته که جداً خواندنی است. او فصل پایانی را به نتیجهگیری گفتههای خود اختصاص داده است.
اگر میخواهید بدانید که یک زندگی واقعی چه ضروریاتی دارد «والدن» را بخوانید! در این کتاب ثورو تمام حواشی و متعلقات زندگی معمول را حذف کرده و نشان میدهد که میتوان بدون همه این تشریفات و پیچیدگیها زیست. وقتی کتاب را میخواندم، جملات ثورو را با زندگی الان انسانها تطبیق میدادم. با خودم فکر میکردم ما آنقدر بد زندگی کردهایم که دیگر زندگی کردن یادمان رفته.
زندگی ما (= زندگی متمدنانه و مدرن) پر از اسراف و تبذیر و پیچدگی است؛ در این زندگی، زیادهطلبی ارزشی است که اگر نداشته باشی کلاهت پس معرکه است. انسان جدید برای رسیدن به زندگی به ظاهر متمدنانه خود دست به هرکاری میزند؛ این همان است که به قول تامس هابز، انسان را گرگ انسان میکند! هموست که عدهای را در فلاکت میاندازد و عدهای را به ثروت. عدهای را دزد میکند و عدهای را دزدپرور. اما ثورو در کتاب والدن راز رهایی را برملا میسازد؛ ساده زیستن! او میگوید: « اگر مردم به اندازه من ساده میزیستند، دزدی و سرقت به امری مهجور مبدل میشد. این رذائل در جوامعی ریشه میرویاند که بعضی بیشتر و دیگرانی کمتر از کفاف دارند». شاید همین روحیه زاهدمآبانه بود که او را علاقهمند به عرفان شرق و کنفسیوس کرده است. کتاب را که بخوانید سرشار از گفتههای کنفسیوس و لبریز از روحیه زاهدمآبانه و رهبانیت است.
ثورو به انسان ماقبل از تمدن علاقه خاصی دارد. شاید به همین دلیل است که در جای جای کتاب از اساطیر یونانی و الهههای مصری یاد میکند. او در قرن نوزده و در اوج شکوفایی مدرنیته زندگی میکند اما تفکری شعری دارد و در دوران اساطیر سیر میکند. گویی ثورو از هجوم زندگی خشک و مالیخولیایی عصر خود به دامان زندگی رمانتیک و شعری باستان پناه میبرد.
و حالا پس از گذشت بیش از ۱۷۰ سال از انتشار کتاب والدن، دغدغههای ثورو هنوز هم در زندگی روزمره ما وجود دارد. مطالعه «والدن» این پرسش را در ذهن پدید میآورد که آیا حقیقتاً زندگیای که در آن به سر میبریم، درست است؟!