پس از خواندن کتاب پیکان سرنوشت ما، آهی میکشی و احساس میکنی اوضاع زیاد خوب نیست و چقدر قبلاً خوب بوده است؛ اما وقتی کتاب شریان مکران ۱۳۰ صفحهای را از مهدی قزلی در دست میگیری، امید در شریانهای بدنت جریان مییابد.
روایتی از احداث خط لوله هزارکیلومتری انتقال نفت از گوره به جاسک. به نظر خیلی مهم نمیآید؛ اما کتاب را که میخوانی میبینی اگر نبودند این مدیران و این جوانان، اقتصاد کشور چگونه میخواست پیش برود؟
جالبتر اینکه این پروژه پس از سالها توقف، در نهایت در دولتی انجام شده که در رسانهها مشهور است به دولت پیر و تنبل که همۀ امیدش به غرب بود.
داستان نفت ایران از انگلستان آغاز میشود. اولینبار که انگلیسیها به وجود نفتِ اقتصادی در ایران پی بردند، و کمکم چاههای دیگر هم اضافه کردند، به این نتیجه رسیدند که یک پایانه برای این نفتهای استخراج شده میخواهند. برای این کار جزیره خارک را انتخاب کردند، یک جزیره مرجانی در نزدیکی بندر گناوه. به دلیل مرتفع بودن این منطقه، نفت، بدون پمپاژ وارد نفتکشها میشود و صادر میگردد. برای انتقال این نفتها به خارک، یک پایانه هم در خشکی نیاز بود که ارتفاعش از خارک بالاتر باشد؛ بنابراین گوره انتخاب شد.
اما حدود سه دهه بعد از ملیشدن صنعت نفت در زمان مصدق، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و بلافاصله صدام به ایران حمله کرد. باتوجهبه همپیمانی کشورهای عربی با صدام، رئیسجمهور وقت ایران تهدید کرد که تنگۀ هرمز را مسدود میکند. این اولینبار بود که ما متوجه شدیم انسداد تنگۀ هرمز همانطور که نان و نفت دیگران را قطع میکند، خودمان را هم دچار مشکل میکند و نفت ما هم در داخل خلیجفارس حبس میشود. بنابراین مهندس غرضی دستور احداث یک خط لوله از گوره به جاسک را صادر کرد. شروع شد و تا اطراف شهر سیراف هم پیش رفت. ولی با رفتن غرضی و پایان جنگ، ادامۀ ساخت این خط لوله به دلیل کوتاهبینی برخی مسئولین بالادستی، از اولویت کشور خارج شد. و حالا که پروژه به آخر رسیده است کاشف بهعملآمده که این پروژه دو هدف مهم داشته است:
- خارجکردن بخشی از صادرات نفت خام از خلیجفارس و کاهش وابستگی به تنگۀ هرمز
- توسعۀ غرب منطقه مکران
این هزار کیلومتر در نهایت ظرفیت انتقال روزانه یک میلیون بشکه نفت را دارد و با مخازن ۱۰ میلیونبشکهای که در پایان مسیر میبینیم، تأمینکننده تأسیسات پتروپالایشگاهی جاسک خواهد بود و بازار بسیار امنتر نزدیکتری برای خریداران در دنیاست. چون دنگ و فنگهای تنگه هرمز و خلیجفارس را ندارند.
آنچه در خواندن این کتاب به ذهنم متبادر میشد، تمام ایرانی بودن همه مواد اولیه و همه متخصصان بود و همچنین سرعت عملی که کمتر دیدهام.
پروژهای که ۲۰ماهه تمام شد.
اینها لولههای انتقال نفت ترش را که فقط چند کشور در دنیا میساختند، ساختهاند و چندین شرکت فولادسازی و لولهسازی را زنده کردهاند و توسعه هم دادهاند. شیرهای بینراهی، پمپها، همهوهمه برای اولینبار در تاریخ صنعت نفت در داخل تولید شد
و از این نظر این پروژه به تعبیر نویسنده، در تاریخ ایران بینظیر است.
چیزی که بعد از خواندن کتاب در ذهن به وجود میآید این است که اگر میشود این گونه کار کرد، پس در پروژههای زخمخورده چه میگذرد؟