
روزی شما را به خانهای میبرند که شبیه به هیچ کجای دیگر نیست. نه دیوار دارد نه سقفی نه کفی. تا چشم کار می کند پله است، پلههایی که انگار تا به ابد ادامه دارند و دستگاهی آن جاست که سعی دارد به شما چیزی یاد دهد… چه کسی و به چه هدفی شما را به اینجا آورده؟ این دستگاه دقیقا چیست و چه کار میکند؟ آیا شما برای فرار تلاش میکنید؟ اگر روزهای طولانی در این پلهها سرگردان باشید چه حسی پیدا میکنید؟
داستان از چه قرار است؟
پیتر. لولا. بلاسم. ابیگل. اولیور. پنج نفر شانزده ساله. همه یتیم و همه ساکن یتیمخانههای دولتی. تا آن که روزی آن ها را به جایی می برند که نه بیمارستان است و نه زندان، نه شبیه به هیچ جای دیگری.
این مکان، هر کجا که باشد، شامل یک توالت است که آب آشامیدنی و امکانات حمام (بدون حریم خصوصی) و یک سکوی کوچک دارد. با یک دستگاه صفحه نمایشی کوچک و هیچ چیز دیگری جز پلهها. پلههای مستقیم، پلههای خمیده، پلههای مارپیچ، پلههایی که با پلههای باریک به هم متصل میشوند و برخی از پلهها به هیچ چیز متصل نیستند. پلهها آنقدر زیاد و در عین حال آنقدر گیجکننده هستند که تقریباً غیرممکن است که بگوییم از کجا شروع میشوند و به کجا ختم میشوند و به اندازهای باریک هستند که باعث ترس واقعی از افتادن میشوند و وحشتی خاص که هیچکس نمیتواند راه خروج را پیدا کند.
دستگاهی آن جا هست که نوجوانان بعد از مدتی متوجه میشوند میخواهد بهشان چیزی یاد بدهد و پاداش هربار یادگیری آنها، دادن غذایی خوشمزه است که به خودش وابسته میکندشان و کم کم انقدر درگیر فهمیدن نکته دستگاه و گرفتن غذا میشوند که جستجو برای پیدا کردن راه خروج از سرشان میافتد.
اما نه همه آنها…
یک احساس کابوس وار دلهرهآور هنگام خواندن این توصیفات به ما دست میدهد. که البته انتخاب این نوع فضا بی دلیل نیست، در ادامه بیشتر میگویم…
منابع الهام
ویلیام اسلیتر در مورد پلهها کابوس دید و تصمیم گرفت آن را در این داستان علمی تخیلی به مضامین دیگر پیوند بزند. انتخاب جالبی است زیرا این فضا مطمئنا برای ایجاد یک احساس کابوسآمیز کار میکند.
همچنین موقعیت و عنوان عجیب این رمان شوم از اثر هنری «خانه پلهها» توسط گرافیست هلندی M. C. Escher گرفته شده است که پیچش بی پایان پلهها در زوایی غیرممکن را نشان میدهد.
از نظر علمی و روانشناسی
ویلیام اسلیتر گفته که با انجام تحقیقات گسترده در زمینه اصلاح رفتار، کتاب را آماده کرده است.
درمان اصلاح رفتار با استفاده از شرطی سازی در اواسط دهه ۱۹۶۰ گسترده شد، اما برخی از سوالات اخلاقی آزاردهنده را نیز مطرح کرد. رمان نویسان داستانهایی خلق کردند که چنین موضوعاتی را به صورت عینی مطرح میکرد و روند این رویکرد را به نتایج فرضی ویرانگری رساندند. این ترس وجود داشت که بدخواهان و سلطه جویان بتوانند از تحقیقات شرطی سازی برای تغییر شکل جامعه برای اهداف شیطانی خود سوء استفاده کنند. کتابهای معروفی مانند دنیای قشنگ نو جهانی را فرض میکنند که در آن پیشرفت در تحقیقات رفتاری منجر به کنترل اقلیت بر رفتار اکثریت میشود. در همین حال، اصطلاحات استفاده شده توسط متخصصان – کنترل، شرطی سازی و اصلاح رفتار– به تقویت چنین ترس هایی کمک کرد.
زندگی و زمانه ویلیام اسلیتور
ویلیام اسلیتر (۱۳ فوریه ۱۹۴۵ – ۳ اوت ۲۰۱۱)،
یک نویسنده علمی تخیلی آمریکایی بود که در درجه اول رمانهای نوجوان مینوشت اما برای خوانندگان بزرگسال هم نوشت. کتابهای او به طور معمول درباره نوجوانانی هستند که با پدیده عجیب و غریب روبرو می شوند و سعی در مقابله با اوضاع دارند.
مهارت نویسندگی آقای اسلیتر زود آشکار شد. در ۶ سالگی، او رمانی نوشت که تسلط قابل توجهی بر ریتم، سرعت، کنایه و بالاتر از همه تکرار بلاغی را نشان میداد.
در حال و هوای سالهایی که این رمان نوشته شد، اتفاقاتی در تاریخ آمریکا در حال وقوع بود که به فضای دلهره آور کتاب بی ربط نیستند و بر نوشتن نویسنده تاثیرگزار بودهاند:
جنگ ویتنام
در خانه پلهها، پنج یتیم به یک آزمایش شرطی کردن رفتار عجیب فرستاده میشوند. هدف از این آزمایش تبدیل نوجوانان بی انضباط به سربازانی مطیع است که بدون چون و چرا از دستورات پیروی کنند. آنها با کمک یک ماشین به تدریج شرطی میشوند. این مطابق اصولی است که نیروهای مسلح ایالات متحده در شرطی کردن سربازان خود برای جنگ ویتنام استفاده میکردند.
ضد فرهنگ
لولا و پیتر، در رمان اسلیتر شبیه اعضای جنبش «ضدفرهنگ» آمریکایی هستند که در دهه ۱۹۶۰ شکل گرفت. جنبش ضدفرهنگ که عمدتا متشکل از تعداد زیادی از نوجوانان و جوانان متولد شده در دوران پس از جنگ جهانی دوم بود، از کالاها، اهداف، زبان و لباس جریان اصلی و حاکم بر آمریکا دوری کرد.
به طور معمول، اعضای ضد فرهنگ علیه جنگ ویتنام و خشونت صحبت میکردند. کلمه صلح به یک کلمه رایج و همچنین موضوعی برای ترانه سرایان و شاعران معاصر تبدیل شد. آنها تصمیم گرفتند تا در هماهنگی و صلح و فضای ضدخشونت زندگی کنند و به جای تسلیم شدن در برابر ارزشهای دیگران به ارزشهای خود پایبند باشند.
در رمان اسلیتر، لولا، یک دختر سرسخت و مستقل، با پیتر، پسری آرام که صلحجو و دروننگر است، متحد میشود و این دو با هم از اکثریتی که تسلیم خواستههای دستگاه برای خشونت و تسلط هستند، جدا میشوند. لولا متوجه میشود اگر بخواهند کنترل زندگی خود را حفظ کنند باید در برابر ماشین بایستند. لولا و پیتر به دلیل سرپیچی از ماشین که به آنها غذا میدهد، از گرسنگی در خطر مرگ هستند. در واقعیت هم، معترضان ضد فرهنگ در تظاهرات به ضرب گلوله کشته میشدند .
شخصیت پردازی، ویژگی اصلی
نویسنده ویلیام اسلیتر فاش کرده که هر پنج شخصیت بر اساس افراد واقعی زندگی خود او، از جمله خودش، ساخته شدهاند. بدون شک به همین دلیل است که هر شخصیت با چنین جزئیات بالا ساخته شده است و آنها را بسیار قابل باور میکند و در عین حال به هیچ وجه خسته کننده نیست. هرکسی که کتاب را میخواند میتواند جنبههایی از خود را حداقل در یکی از پنج نوجوان ببیند. همچنین دستگاه شرطی سازی، باعث ایجاد تغییرات اساسی در شخصیتها میشود، تغییرات هولناک!
برای نوشتن رمان، نویسنده با برنامه ریزی دقیق برای هر یک از پنج شخصیت نوجوان خود شروع کرد:«من نشستم و نقشه هر شخصیت را قبل از طرح رمان تعیین کردم و فهمیدم که هر شخصیت کیست.»
اسلیتر همچنین از محیطی عجیب برای برجسته کردن عملکرد درونی روابط اجتماعی نوجوانان استفاده میکند.
تصاویری از طرح جلد چاپهای اولیه خانه پلهها
ژانر
این رمان در ژانر علمی تخیلی زیرشاخه دیستوپیایی(ضد آرمانشهر) و آینده نزدیک نوشته شده است.
بخشی از کتاب
لولا به بختش لعنت فرستاد که اصلا در چنین جایی گیر افتاده. بله، این یک بازی بود، مبارزه بود، او هم قصد داشت برنده شود. اما بازی ای بود که هیچ منطق یا قانون خاصی نداشت. برای دومین بار اما نه آخرین بار، ابرهای سیاه تردید ذهن معمولا خاطر جمع و بی پروایش را آشفتند.
ابیگیل پیش خودش فکر کرد که قطعا به دست آوردن شادی در این جا دشوار است. نه تنها همیشه دچار گرسنگی بی امان بودند، بلکه حزن انگیزی و یاس این مکان آن را به جایی سخت ناخوشایند مبدل کرده بود، یک جور حس تداوم بی پایان روزها بدون هیچ راحتی یا مشغولیت و تفریح یا جذابیت.
حرف آخر
بسیاری از منتقدان خانه پلهها را به عنوان یک رمان علمی تخیلی کلاسیک برجسته یاد میکنند.
اگر به خواندن مضامین اجتماعی و روان شناسی در قالب رمان علاقه دارید، حتی اگر تا به حال در ژانر علمی تخیلی نخواندهاید، خانه پله ها میتواند بهترین انتخاب باشد.
این رمان ۱۸۰ صفحهای به شدت پرتعلیق است که نمیتوانید تا انتهایش را پشت سر هم نخوانید. ایده خانه پلهها یکی از بیرحمانهترین داستانهای علمی تخیلی است و بهخاطر ریتم تند و پرکشش و فضایی که ساخته، به طرز بیمارگونهای جذاب است، برای همه!