مروری بر کتاب پوست در بازی Skin in the game
راهنمای زندگی در عصر نامتقارن ها

چقدر پای پزشک یا فروشندهای که به او مراجعه میکنیم در ماجرای ما گیر است؟ هرکدام از طرفین چقدر درگیر ماجرا هستند؟ چقدر ریسک متحمل میشوند؟ چقدر اطلاعات دارند؟ هرکس بیشتر درگیر باشد، بیشتر پوستش در بازی است.
کتاب پوست در بازی نوشته نسیم نیکلاس طالب قصد دارد تا به ما کمک کند چطور تعاملات روزمره خود را بسنجیم تا به نتیجه مطلوب برسیم. مسئله نویسنده، عدالت است. تلاش میکند تا به ثروتمندان کمک کند بین مردم محبوب باشند. همچنین به کارآفرینان کمک کند تا کارمندانشان را به مجموعه وفادار کنند.
نویسنده پولدارها را در جامعه به دو گروه پولدار تقسیم میکند:
گروه اول کارآفرینها و اینفلوئنسرها که برای مردم دوستداشتنی هستند و حتی الگو هم میشوند. چون پوستشان در بازی است. انگار با مشکلات مردم زندگی میکنند.
گروه دوم دولتمردها و بانکدارها هستند که انگار مقصر وضع موجودند. چون مردم احساس میکنند آنان پوستشان در بازی نیست. مثل مردم زندگی نمیکنند.
و نتیجه میگیرد: هرچه درگیری یک گروه با ریسک بیشتر باشد، ارزش آن گروه بیشتر است و مردم اقبال بیشتری روی آن فرد دارند. برای همین ورزشکاران و بدلکاران افراد دوست داشتنی جامعه هستند.
اگر یک پزشک یا مدیرعامل، تیپ آن چنانی داشته باشد، حدس ما این است که احتمالا متخصصتر و موفقتر است اما نظریه پوست در بازی یاد میدهد که هرکس پوستش بیشتر در بازی باشد، ریسک بیشتری را قبول میکند و بیشتر رفتار و کردارش شبیه من و شماست.
اشاره زیبای دیگر نویسنده به زود فریب خوردن پولدارهاست. چون هزینه کردن برای آنها ریسک زیادی ندارد و اصطلاحاً پوستشان در بازی نیست راحتتر از دیگران فریب میخورند و اکثراً طعمه فروشندگان حقهباز میشوند و سود زیادی را نصیب آنها میکنند. این جا عدم تقارن وجود دارد. چون فروشنده به شدت درآمدش درگیر ریسک است اما خریدار پولدار به قیمت توجه جدیای نمیکند. از همین رو، قیمت بالایی را به فروشنده پرداخت میکند.
مثلا وقتی داریم سهام یا جنسی را میفروشیم در واقع داریم به سود خودمان توجه میکنیم و نگران آن هستیم. اما به مشتری میگوییم که به فکر او هستیم و قصدمان کمک به اوست!
نام دیگر کتاب، عدم تقارن است. عدم تقارن در اطلاعات. نسیم نیکلاس طالب اشاره دارد که عدم تقارن در اطلاعات البته که قانونی است. اما غیر اخلاقی است. و البته اضافه میکند که افراد مذهبی معمولا به اخلاق بیشتر از قانون احترام میگذارند.
اگر ۳درصد از جامعه چیزی را بخواهند و جدی هم بخواهند، ۹۷درصد دیگر هم مجبور می شوند تمکین کنند. چون این ۳درصد بیشتر پوستشان در بازی است. مثلا خوردن گوشت حلال برای مسمانان انگلستان حیاتی است. اما برای بقیه فرقی نمی کند که گوشت حلال بخورند یا هر گوشت دیگری. چون پوستشان در بازی نیست. اما مسلمانان پوستشان در بازی است و باید گوشت حلال بخورند.
شرکت های امروزی به دنبال این هستند که به گونهای دست و پای کارمندان خود را ببندند و آزادیشان را سلب کنند. کنترل کارمند اصلا یک چیز دیگر است. کار کردن با فریلنسر، برون سپاری و دورکاری برای خیلی از مدیران جالب نیست. چون پوست آن کارمندها در بازی نیست. برخی مدیران سعی میکنند هویت کارمند را به هویت سازمان گره بزنند. مثلا دوستیها و خوش گذرانیهای فرد محدود به سازمان و اعضایش شود. حتی گاهی ادبیات و لغات مورد استفاده افراد یک سازمان شبیه به هم میشود. همه اینها ریشه اش در پوست کارمند در بازی بودن است. برای این که نتواند به این راحتی شرکت را ترک کند. و این مدیر باشد که انتخاب کند چه زمانی کارمند خود را اخراج نماید.
پس برای اینکه به عنوان کارمند بتوانید این عدم تقارن را مدیریت کنید، بهتر است مراقب شخصیت و هویت خود باشید و نگذارید مدیرانتان با شما مثل برده رفتار کنند.
همچنین برای این که پوستمان به عنوان یک مدیر در بازی باشد بهتر است کمی به جای کارمندان کار کنیم، جای آنها بنشینیم و ببینیم چه شرایطی را تجربه میکنند؟
نتیجهگیری
این کتاب حدودا ۳۳۰ صفحهای با مفاهیم خیلی سنگین و فلسفی میخواهد به ما یادآوری کند در دنیای پیچیده امروز، در تعاملات و موقعیتهای متفاوت و نا متقارن ببینیم چه کسی بیشتر پوستش در بازی است؟ چه کسی بیشتر پایش گیر است؟ چه کسی ریسک بیشتری متحمل میشود؟ اینطوری میتوانیم علت واقعی رفتار افراد را دریابیم. مثلا از پزشکها بپرسیم چرا این درمان و داروها را برای ما تجویز کردند؟ آیا عوارضی هم دارند؟ تا چه حد داروها میتوانند خطرناک باشند؟