پدرها اغلب چون کوهی مستحکم و ستون خانواده هستند. نماد استقامت و پایداری. اشکشان دیده نمیشود. چهرهای اخمو و جدی! زود میروند و دیر میآیند. کار منزل هم نمیکنند. بعد از ظهرها هم که میخوابند، نباید صدایی از کسی در بیاید!
اما پدرانی هم هستند، که تکیهگاه مهربانی و محبت خانوادهاند. عاشق همسر و فرزند. باعث و بانی خنده همراه با شیطنتهای کودکانه. مردانی که همدم و کمککار همسرانشان هستند.
فاطمه ستوده در «پروژه پدری» سراغ این پدران رفته است. او پس از پروژهی سرشار از همدلیِ «هفته چهل و چند» که سخت بودن مادرانگی را با لطافتی زنانه به خوانندهها یادآوری کرد، این بار از آقایان نویسنده خواسته است تا درباره پدرشدن و احساسات پدرانهشان صادقه و روراست بنویسند. میخواهد نشان دهد دنیای پدرها چقدر عمیق، باشکوه و خواندنی است!
هیچ خبری از کلیشه نیست. پر است از حرفهای ناب. یکی از یکی گیراتر و برای پدران دیگر، نازیستهتر. حرفها و تجربیاتی که بعید است از زبان هیچ مردی به این راحتیها بشنوی. حتی اگر خودت هم مرد باشی! چون اصولاً مردها با هم این حرفها را نمیزنند. در «پروژه پدری» ناگفتههایی را میخوانید که فقط واژهها لیاقت انتقال آن را به دیگران داشتهاند. شاهکاری که تنها از دست نویسندگان برمیآید…
هر پدر زاویه دید مخصوص به خود را دارد و همین خصیصه، «پروژه پدری» را بدیع و گسترده کرده
پدری که از تربیت فرزندش به ستوه آمده…
پدری که ترس از دست دادن فرزندش را دارد…
پدری که به خاطر کار سختش دلتنگ فرزندانش میشود…
پدری که از مسئولیتِ دختردار بودن میگوید و لذتهایش…
پدری که ماههاست در انتظار تشکیل جنین است و نگران از بچهدار نشدن…
پدری که حسرت روابط عاطفی با پدر خود را در گذشته با خود حمل میکند و حالا دوست ندارد با فرزندش آنگونه که با خودش رفتار شده رفتار کند…
و پدری که فرزندش دیگر در این دنیا نیست…
باور عمومی این است که پدران متولد دهه ۶۰ و ۷۰ مهمترین دغدغهشان معیشت باشد. اما احساس من این است که در مجموعه روایت «پروژه پدری» مهمترین دغدغه، «رابطه» است. رابطه آیندهی پدر و فرزندش. ادامه رابطه عاشقانه با همسرش.
ارزشمندی این کتاب محو کردنِ نگاه جنسیتی از چشمان فردی است که در پیِ کلماتِ کتاب میدَود! اگر خواننده، هر دو کتاب را بخواند متوجه میشود ما زنان و مردان چقدر بیم و امیدهایمان شبیه هم است. و ببینید اگر همدیگر را درک کنیم چقدر اشتراک مسیرمان بیشتر خواهد شد.