
جزیره لیندیزفارن جایی است که لوئیز ۱۶ ساله و پدرش هر سال برای یادآوری خاطرات مادرش به آنجا می روند، جزیرهای با قدمتی تاریخی، با داشتن کتاب انجیلی با همان قدمت. لوئیز ماندن در اتاقکهای چوبی، آتش روشن کردن روی ماسهها و کتاب خواندن با پدرش را با لذت طوری میگذراند که روح مادرش را در کنار خودش حس میکند.
او آنجا در جزیره ی قدیمی احساسات عجیبی را از سر میگذراند. اما این بار با شخصیت جدیدی آشنا میشود. حسن، پسر جوانی که از سوریه آمده. جایی که جنگ پدرش را از او گرفته و او و خانوادهاش را فراری داده است. حسن موجود شگرفی است. تردستی و جادوگری بلد است و لباسهای عجیب میپوشد. لوئیز و حسن با هم همراه میشوند و در این همراهی لوئیز به درک جدیدی از دنیا و اطرافش میرسد.
در این داستان هم دغدغهی دیوید آلموند جنگ و اثرات مخرب آن است. مثل همیشه فرد جدیدی در زندگی یک نفر پیدا میشود و درک و نظر او را تحت تاثیر قرار میدهد. مانند دیگر کتابهای او، در این کتاب هم شخصیت نمادین شروری قرار دارد که قرار است عامل فاجعهی داستان باشد. کسی که نمادی از جنگ است. اما با وجود این تکرار، داستان سرشار از عشق و امید برای آینده است. داستانی است تاثیرگذار از جهانی که هم بی رحم است و هم پر از شور و شوق.
زبان داستان و ترجمه ی آن روان و مناسب و قابل فهم است. داستان نه آنقدر طولانی و خسته کننده است و نه آنقدر کوتاه که اثرگذار نباشد. آلموند مثل همیشه مخاطب را وارد فضای خاص داستان هایش میکند. فضایی عجیب، مرموز، هم سرشار از امید و هم مملو از تلخیهایی که جنگ به بار میآورد. اما در این میان نیرویی هست که به وجود آورندهی تغییر است. تغییر برای کسانی که پذیرای آن باشند.
نویسنده: دیوید آلموند
مترجم: شیرین ملک فاضلی
ناشر: هوپا