از دستدادن، جزئی از جریان زندگی است
مرور کتاب جستارهای در باب عشق از آلن دوباتن
حقیقت ماجرا این است که همه ما علیرغم تجربه رابطه یا روابط سمی و ناسالمی که با افراد اشتباه داشتیم و علیرغم تمام زخمهایی که روی روح و روانمان بهجایمانده، بازهم ریسک شروع رابطهای دیگر را به جان میخریم. پس نمیشود انکار کرد که هر رابطه با تمام پیچیدگیها، سختیها و رنجها، لذتهایی را هم به همراه دارد.
بررسی یک رابطه از ب بسم الله تا آخر، چیزی است که آلن دوباتن در این کتاب به آن پرداخته است. از عواطف و تصمیمات و افکاری گفته که به شدت آشنا و ملموس هستند و همین ما را مجاب به بررسی و مرور خاطرات تلخ و شیرینی از گذشته میکند که شاید مدتها از آنها فرار میکردیم. اما این بار با نگاهی بازتر و خارج از گود گونه، و این شاید دردناک اما به شدت مفید است.
داستان از جایی شروع میشود که آلن به دختری که در هواپیما روی صندلی کناریاش نشسته، دل میبازد و مثل تمام آدمهای دلباخته، شروع به ساختن فرضیههایی مرتبط با قضاوقدر میکند؛ بهگونهای که به این باور میرسد که ابروباد و مه و خورشید و فلک همه در کار بودند تا این دو در کنار هم قرار بگیرند. پس او، همان معشوقه اساطیری است.
بهتبع همین رؤیاپردازیها، چشمش را برروی تمام نقصها بسته و با دیده مجنون گونهای بهغیراز خوبی «کلوئه» را نمیبیند و همه اینها مزید بر علت میشود تا از تمام واکنشها و رفتارهای او، برداشتهای «اگر با من نبودش هیچ میلی/چرا ظرف مرا بشکست لیلی» طوری بکند.
مثل تمام دلباختگان، تمام تلاشش را برای فوقالعاده به نظر رسیدن بهمنظور جلبتوجه معشوقش میکند. به این معنا که تمام دغدغهاش تبدیل میشود به اینکه چه کسی باشد، چه رفتاری بکند و چه حرفی بزند که موردپسند کلوئه واقع شود.
از قضا بخت با او یار است و عشقی متقابل و رابطهای دوطرفه شکل میگیرد. اوج شیرینی رابطهشان احتمالاً وقتی است که به یک شناخت نسبی از هم رسیده و تجارب مشترک پیدا کردهاند. این همان لحظهایست که شما و پارتنرتان با شنیدن یک کلمه و یا دیدن چیزی، یاد خاطره مشترک افتاده و حس مشترکی را تجربه میکنید.
حقیقتاً همه ما بیشتر از اینکه به آیه «ان مع العسر یسرا» ایمان داشته باشیم؛ به خلاف آن اعتقاد داریم. یعنی باور داریم که همیشه پس از هر یسر، عسری در پیش خواهد بود و غم فناپذیری لحظههای خوب و ترس از رخدادن اتفاقات بد در پی آن، باعث میشود که حتی در لحظات شادی و خوشی هم غمی ناگهانی به سراغمان بیاید.
گاهی به حالت خودآزار گونهای پایان رابطه را مجسم کرده و از ترس فانی بودن عشقمان، بعضاً تصمیم به قتل پیش از موعد طبیعی آن میگیریم. قتلی نه ناشی از نفرت که ناشی از عشق بیش از حد.
اما نکته غمانگیز ماجرا ذرهذره تمام شدن رابطهای است که تمام خود را پایش گذاشته بودیم. شاید همان زمان که قهوه یار را در ماگ مورد علاقهاش نمیریزیم. همین بیتفاوتیهای کوچک، تغییر رفتارهای بزرگ را به همراه دارد و هشداری است مبنیبر «مرگ تدریجی یک رابطه.»
واکنش فرد عاشقتر در رابطه به این اتفاق دردناک متفاوت است. آلن به برانگیزاندن حسادت معشوق رو میآورد غافل از آنکه «برای برانگیختن حسادت به عامل مهم دیگری نیاز است: تمایل طرف مقابل و اینکه برایش اهمیتی داشته باشد! ». آلن قهر میکند اما «قهر کردن هم وقتی اتفاقی نیفتاده؛ نتیجه عکس میدهد.»
میدانید وقتی صرفاً نمیتوانیم بهطرف مستقیم بگوییم که «از تو عصبانی هستم چون دیگر عاشق من نیستی! » خشممان را بر سر مسائل کوچک تخلیه میکنیم. طول میکشد بفهمیم که عشق را نمیشود به فرد ناپذیرا تحمیل کرد! در واقع عشق را نمیشود به هیچکس تحمیل کرد!
واکنشهایی که در پاسخ به شکست عاطفی ناشی از اتمام رابطه از خود نشان میدهیم؛ آدم به آدم متفاوت است. بعضی تصمیمات خطرناکتری میگیرند. تصمیم عجولانهای که صرفاً به علت لذت ایجاد حس پشیمانی و گناه و عذاب وجدان در کسی که ترکمان کرده میگیریم. یعنی خودکشی!
ممکن است فکر کنیم به علت تمام رنجهایی که در طول رابطه متحمل میشویم و زخمهایی که روی روحمان مانده است، شروع رابطه مجدد برایمان غیرممکن است. اما همان طور که گفتم حقیقت ماجرا این است که شما در زمان مناسب، با فردی مناسبتر دوباره تمام این سختیها را به جان خریده و از نو عاشق میشوید. گویی که اولینبار است .
زهرا امامی