حیوانات با هم برابرند، اما برخی برابرترند
قلعهی حیوانات اثری از جورج اورول
آیا شما داستان قلعهی حیوانات را خواندهاید؟
وقتی برای اولین بار این کتاب را خواندم، خیلی کنجکاو شدم که بدانم «جورج اُرول» نویسندهی این کتاب چه شخصیتی دارد. با کمی تحقیق، به این سخنان زیبا و تفکر برانگیز از زبان نویسنده کتاب رسیدم: «وقتی دست به قلم میشوم، تصمیم به خلق آثار هنری ندارم بلکه مینویسم تا دروغی را برملا کنم، حقیقتی را به چشم بیاورم و نخستین دغدغهام گوشی شنواست.»
و این کتاب بر گفتههای او مهر تایید میزند. داستان از مزرعهی مانر آغاز میشود؛ جایی که مالک آن آقای جونز، از حیوانات بیش از اندازه کار میکشد، غذای کافی به آنها نمیدهد و با هر بهانهی کوچکی تنبیهشان کرده و آنها را با شلاق میزند. حیوانات که با توجه به صحبتهایِ میجرِ پیر(خوک نری که برندهی جایزهی نمایشگاه حیوانات است)، نگاهِ تازهای به زندگی پیدا کرده بودند، با هم تصمیم میگیرند در یک فرصت مناسب قیام کنند تا بتوانند جونز و کارگرانش را از مزرعه بیرون کنند. این قیام خیلی ناگهانی اتفاق میافتد، جونز و کارگرانش مغلوب و فرار را بر قرار ترجیح میدهند.
جورج اورول برای ما در این کتاب، قیامی را به تصویر میکشد که میتواند در هر جای دنیا اتفاق بیفتد و آن را به صورت استعاره، در قالب شخصیت حیوانات روایت میکند. او از قیامی صحبت میکند، که بر پایهی برابری، دوستی و رعایت حقوق یکدیگر اتفاق افتاد ولی نتیجه برخلاف آن شد. انسانهایی را در قالب حیوانات نشان میدهد که صادقانه برای رفاه اطرافیان تلاش میکنند ولی در نهایت با خودشان منصفانه رفتار نمیشود. از قدرتی میگوید، که هرگاه بر اصول درستی استوار نباشد، فاسد میشود و انسانها را به تباهی میکشد. و از فرامینی دادِ سخن میدهد که افراد به نفع خودشان تغییر میدهند. او همچنین درمورد آدمهای ترسویی صحبت میکند که قدرت تفکر ندارند و فقط حرف دیگران را بی چون و چرا تایید میکنند.
نویسنده، انتهای کتاب را باز گذاشته است تا بخوانید، تفکر کنید و بهترین نتیجه را بگیرید. خواندن این کتاب کم حجم ولی پربار را با ترجمهی امیر امیر شاهی از نشر گلبان به جوانان و سنین بالاتر توصیه میکنم.
آنچه که از این کتاب فرا گرفتم، این جملهی طلایی است: «بخوانم تا بیشتر بدانم و انسانگونه زندگی کنم.»