مرور کتاب لنگرگاهی در شن روان
اندیشیدن به مرگ نزدیکانتان شما را میرنجانَد؟ محکوم به خواندن این کتاب هستید

ما به سوگواری تشریفاتی که مرگ را در لفافی از هیاهو و شلوغیِ آداب عزا پنهان میکند، خو گرفتهایم. عادت نداریم با مرگ عریان روبرو شویم. سختی و صعوبت تأملی را که برهنگی مرگ بر ما تحمیل میکند تاب نمیآوریم. دوست داریم مرگ و فقدان پشت همان همهمهی آشنای مناسک عزاداری گم شوند و موقتی و گذرابودنِ همهچیز را یادمان نیندازند. گویی خوب میدانیم که فقدان، زندگی را مثل یک تکه کاغذ نازک میکند و دوست نداریم در آن تأمل کنیم. دوست نداریم به عظمت این مرگ بیاندیشیم و دوست نداریم نه ما و نه هیچیک از عزیزانمان را در آغوش بگیرد. اما واقعیت بهدور از دوستداشتنهای ماست و در کمال بیرحمی، هیچ توجهی به دلخوشیهای ما ندارد.
عظمت و موهبت مرگ چنان بیهمتاست که خداوند اجازه میدهد هر زمان که بخواهد حتی به غریبترین شکل ممکن بر ما نازل شود؛ اما به قول ریلکه، نباید از آن فرار کرد. زندگی هم درست مثل ماه، وجهی دارد که همواره از چشم ما پنهان است؛ وجهی که با آنچه میبینیم در تضاد نیست، بلکه کاملش میکند تا وجود ما، همچو وجود ماه به کمال برسد. از این رو، باید پیروان ادیان مدرن و ایدئولوژیهای مدرن و ادبیات مدرن را مذمت کرد که چرا پیروانشان را تسلا میدهند و مرگ را بزک میکنند؛ حال آنکه باید راهی پیش پای پیروانشان بگذارند تا مرگ را بپذیرند.
لنگرگاهی در شن روان، کار خوب نشر اطراف در گردآوری و ترجمهی مواجهههای نویسندگان غربی با مرگ است. ظاهرا کتاب مفصلتری هم در راه دارد. کتاب، کتاب زیبایی است و جملات به یاد ماندنی زیادی دارد. مرگآگاهی گمشدهی انسان مدرن است و شاید این متون بتوانند تلنگری به او بزنند تا بیشتر پیرامون حیاتش بیاندیشد. اما با تمام این حرفها، تمام این متنها در زمره (ادبیات) میگنجد. تاملبرانگیز است اما راهگشا نیست، بهتانگیز است اما بهتزدا نیست. راه حل نهایی و آرامش عمیق و درونی در مواجهه با مرگ و فقدان، با ادبیات و جستار و قلمفرسایی حاصل نمیشود؛ مخصوصا اگر مرگ نقطه پایان دانسته شود و انسان برای خودش (ابدیت) متصور نباشد.
علی شهرستانی