مرور کتاب از چیزی نمی ترسیدم
زندگینامه خودنوشت قاسم سلیمانی

«دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که درآن روزها یک امر طبیعی بود. در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفته ام کرد. بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با او گرفتم. پاسبان شهربانی به سمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه که جنب شهربانی مستقر بود. به سرعت با دوستم از پله های هتل پایین امدم. آن قدر عصبانی بودم که عواقب این حمله هیچ اهمیتی نداشت.
دو پلیس مشغول گفت وگو با هم شدند. برق آسا به آن ها رسیدم. با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینی هایش فوران زد. پلیس راهنمایی سوت زد. چون نزدیک شهربانی بود. دو پاسبان به سمت ما دویدند با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم. زیر یکی از تخت ها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند. قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند. بعد از هتل خارج شدم و به سمت خانه مان حرکت کردم. زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود. حالا دیگر از چیزی نمی ترسیدم».
شهید قاسم سلیمانی در زمان حیاتشان برای همه جایگاه رفیعی داشتند و از خصوصیات بارز ایشان شهامت و اقتدارشان در برابر دشمنان و عطوفتشان در مقابل خانواده شهدا بود.
کتاب زندگینامهی سردار قاسم سلیمانی از کودکی و زندگی ایشان در قنات ملک کرمان شروع میشود.
شیوه و سختیهای زندگی عشایری که کاملا دقیق و ریزبینانه توسط خود ایشان نوشته شده، خواننده را با زندگی در آن زمان آشنا میکند.
مزیت این زندگینامه، این است که شهید سلیمانی خودشان در زمان حیات، بخشهای درخشان عمر شریفشان را از بچگی تا زمانی که مبارزات را برای انقلاب شروع میکنند؛ به رشته تحریر درآوردهاند.
قاسم سلیمانی در زمان نوجوانی برای یافتن کار و پرداخت قرضی که پدرشان داشته، راهی کرمان میشوند و در همین شهر بود که ورزش زورخانهای را شروع میکنند و با امام خمینی و مبارزات ضد شاه آشنا میشوند.
از مهمترین چیزهایی که در ساختن شخصیت ایشان موثر بوده و خواننده کتاب بعد از مطالعه آن را درک میکند، نمازخوان بودن و توجه به اهل بیت و همچنین حلال و حرام در زندگی بوده است.
این کتاب کوتاه ۷۰ صفحهای و خوشخوان، گره بسیاری از سوالات را نسبت به شخصیت ایشان باز میکند.
زینب سلیمانی، دختر شهید سلیمانی در مقدمه کتاب از چیزی نمیترسیدم درخصوص یادداشت رهبر معظم انقلاب بر این کتاب مینویسد:
«صبح روز چهارشنبه ۲۶آذر۱۳۹۹، خداوند مهربان توفیق زیارتِ رهبر معظم انقلاب را که جانم فدایشان باد، روزیمان فرمود. دیدار معظمٌلَه با اعضای ستاد بزرگداشت شهید قاسم سلیمانی و ما افراد خانوادهاش بود.من، بهنمایندگی از پدرم، برای ایشان هدیهای برده بودم.
این هدیه، زندگینامهای بود بهقلم حاجقاسم که قصد داشتیم بهمناسبت سالروز شهادتش، در قالب کتابی منتشر کنیم.آنچه همراهم بود، در واقع ماکِت یا نمونهٔ اولیهای از کتاب بود.در پایان دیدار، متن را تقدیمِ آقا کردم. ایشان پرسشهایی دربارهٔ آن پرسیدند و این هدیه را با مِهر پذیرفتند.
چند روز بعد از آن دیدار و در دقایق پایانیِ نهاییشدن کتاب، متنی از دفتر رهبر معظم انقلاب به دستم رسید. ایشان منّت گذاشته و قبل از مطالعه، یادداشتی بهیاد «سرباز وفادار» خود نوشته بودند. متنی بود پُر از عطوفت و بزرگواری که چون روح بر کالبدِ این کتاب نشست.»
متن این یادداشت به شرح زیر است:
” بسمهتعالی
هر چیزی که یاد شهید عزیز ما را برجسته کند، چشمنواز و دلنواز است.
یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین گونه پاداش دنیایی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هم هرکدام وظیفهای داریم. کتاب حاضر را هنوز نخواندهام اما ظاهراً میتواند گامی در این راه باشد.”