
‘بیست و چهار روز دیگر، تولد پنجاه سالگی شادبانو ست، باورتان میشود؟ انگار همین دیروز بود که با نادر، برادر دوقلویش، زیر موجهای بلند دریا دنبال هم میکردند’.
“اتفاق” روایت زندگی شاد بانو و نادر، خواهر و برادر دوقلویی است که جز شادی و خوشی و سهلگیری زندگی چیزی نمیخواستند؛ یعنی انگار بلد نبودند. ولی درست زمانی که اصلا فکرش را نمیکنی روزگار مانند معلمی سختگیر، جدیت خودش را به رخ شاگردانش میکشد.
رمان “اتفاق”، حکایت تلخ و شیرین است، حکایت اجبار و اختیار، باید و نباید و گاهی ‘خواستن و نتوانستن’.
ترقی در این رمان به خوبی یک زندگی شیرین، سرشار از شادی، هیجان و پویایی را ترسیم کرده است و ما دقیقا حس زندگی را در خط به خط کتاب حس میکنیم. اما “در همیشه روی یک پاشنه نمیچرخد” و چرخ روزگار، رخ دیگرش را به ما مینمایاند. روی سیاهش، سختی و گرفتاری، فراق و جدایی، مرگ و فقدان… واقعیتهایی که اجتناب ناپذیرند و ما ناگزیریم آنها را بپذیریم.
“اتفاق” اهمیت تصمیمگیری صحیح و پذیرفتن عواقب انتخابهای غلط، به هر قیمتی که شده را، به ما گوشزد میکند و آنها را در قالب جریانات داستان بیان میکند.
اولین رخداد تلخ داستان، رفتن نادر به خارج از کشور و جدایی از شادی است در حالیکه آن دو چون یک روح در دو بدن بودند و سپس مرگ غم انگیز پدر…
گلی ترقی،به خوبی زندگی ایرانیان در غربت و مشکلاتی که در انتظارشان است از جمله تنهایی، بیماری، درماندگی و… را به تصویر میکشد.
نادر در آمریکا گرفتار عشقورزی جنونآمیز دختری بنام “شیلا” میگردد و در پی آن، سرنوشتش به کلی دستخوش تغییر میشود.
این وقایع یکی پس از دیگری پیش میآید که کام شیرین زندگی آنها را تلخ کند؛ ولی آنها امیدشان را از دست نمیدهند.
شادبانو نیز در ایران تن به ازدواج با پوشکین، دوست دوران نوجوانی نادر میدهد. پوشکین حساس و کینه توز و حسود…
“خدا کشتی آنجا که خواهد برد،
اگر ناخدا جامه بر تن درد ”
گلی ترقی خود میگوید: من داستاننویس نیستم، من خاطره نویسم. او خاطرات را به نحوی شیرین و جذاب بیان میکند، اما گاهی با کشدار کردن داستان کمی کسلکننده به نظر میرسد و آنطور که ما انتظار داریم سریع پیش نمیرود. ولی در مقابل، گاهی آنقدر اتفاقات سریع و بدون هیچ تشریح و توضیحی رخ میدهد که باورش کمی سخت و غیر ممکن به نظر میرسد.
این کتاب در مجموع کتاب جالبی است. وقایع کتاب میتواند یادآور خاطرههای تلخ و شیرینی برای بسیاری از ما باشد و به ما یادآوری کند که باید قدر کوچکترین داراییهایمان را نیز بدانیم.
“گاهی خیلی زود، دیر میشود”.