
بهتر است همین ابتدا از این سوال شروع کنم: شما جزء کدام دسته هستید؟
آنهائی که به پیشگوئی، رویابینی و فال اعتقاد دارند یا کسانی که این امور ماورائی را فقط سرگرمی فرض میکنند؟
البته که در این داستان، خبری از مراسم ژاپنی احضار ارواح یا کفبینی نخواهید یافت اما موراکامی با قلم جادوییاش شما را به یک ماجراجوئی در اعماق اسطورهها میکشاند و در سرنوشت شخصیتهایش غرق میسازد. زمانی به خودتان میآئید که کتاب به آخر رسیده و شما از خود میپرسید: واقعا سرنوشت ما را انتخاب میکند یا ما خود حاکم برتقدیرمان هستیم؟
کافکا تامورا پسرکی ۱۵ ساله است که با پدری نیمه دیوانه ولی مجسمه سازی مشهور زندگی میکند. داستان از فرار او برای یافتن مادر وخواهری آغاز میشود که سالها قبل او را با پدر رها کرده و گریختهاند.
کافکا با علم به پیشگوئی دهشتناکی که پدرش درباره او کرده، از خانه میگریزد و پس از گذراندن ماجراهایی عجیب به کتابخانهای میرسد که پیشگوئی پدرش آنجا به وقوع میپیوندد. حوادثی مانند بارش زالو و ماهی از آسمان ما را با این حقیقت روبرو میکند که جادو را باور کنیم یا بگذاریم فقط در دنیای خیالیمان جولان دهد.
فصلهای زوج داستان کاملا جداگانه، جادوئی وحتی استعاری است. گربهها، مردی که توانائی صحبت با گربهها را به شکلی عجیب به دست آورده و هیولائی که به شیوهای فجیع گربهها را میکشد.
ناکاتا مردی است که در کودکی به اردویی جنگلی رفته و در آنجا با همگروهیهایش دچار یک بیهوشی کوتاه دسته جمعی میشود. از بین آنها فقط ناکاتا در کما میماند و وقتی به دنیای واقعی برمیگردد به میزان زیادی حافظه و هوشش را از دست داده و در عوض توانائی ارتباط با گربهها را به دست میآورد.
تا اواسط داستان تصورتان این خواهد بود که موراکامی دو کتاب مجزا را درهم ادغام کرده است اما پیشنهاد میکنم عجله نکنید و به خواندن همچنان ادامه دهید. گرههای داستان تند تند درهم تنیده میشوند اما آرام آرام از هم باز شده و شما را تاآخر داستان با تصویر ذهنی زندهای که برای خودتان ساختهاید، شگفتزده برجای میگذارند.
درکنار تمامی این حقایق جادوئی، موراکامی تصاویر زیبائی از جنگل، شهرها، آسمان، دریا وحتی کتابخانه مورد نظرش به ما ارائه میدهد به صورتی که با تمام پیچیدگیهایی که سبک رئالیسم جادوئی دارد، فهم داستان به هیچ وجه سخت نیست. گفتگوی بین شخصیتها ماهرانه ولی شاعرانه با فراز و فرود داستان پیش میرود و وقتی آنها را میخوانید با خودتان میگوئید: پس آن جمله در آن صفحه مجازی اقتباسی از این کتاب بود!
در کنار تمامی ظرافتهای داستان، باید به ترجمه زیبا و در کمال امانتداری جناب غبرائی اشاره کرد که بسیار نزدیک به متن اصلی واژه به واژه کلمات را به نخ جملات کشیده است.
خواندن این کتاب که گفته میشود بهترین اثر موراکامی است وبه ۲۵ زبان زنده دنیا ترجمه شده است، برای همه دوستداران روایتهای جادوئی و حتی حقیقت پسندها لذتبخش خواهد بود.
« طوفان که فرونشست یادت نمیآید چی به سرت آمد وچطور زنده ماندهای. درحقیقت حتی مطمئن نخواهی شد که طوفان واقعا به سر رسیده. اما یک چیز مشخص است. از طوفان که در آمدی، دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا نهاده بودی. معنی طوفان همین است.»