
«باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد. گاهی بهشت در دل آتش میسر است»
«کاش به مادر حرفی نزده بودم. او همهی هست و نیستش را به پای من ریخته. تلخیها و تحقیرها دیده، سختیها و مشکلات زندگی را یک تنه به دوش کشیده و به امید روزی که تنها دخترش پر باز کند و از آن آشیانه سوخته رها شود.»
هما خوب میدانست با گفتن حقیقت چه بر سر مادرش میآورد. اما او چاره دیگری نداشت باید از کسی کمک میگرفت. تنهایی نمیتوانست از چنگ مواد لعنتی خلاص شود، یک بار سعی کرده بود اما فقط بیست و چهار ساعت دوام آورده بود. وقتی موضوع را با مادرش درمیان گذاشت با دیدن چهرهی رنگ به رنگ او درجا پشیمان شد. ناگهان مادر او را زیر مشت و لگد گرفت.
«خواب باران» رمانی اجتماعی و دینی است. شخصیت اصلی داستان دختری به نام هما است که در خانوادهای زندگی میکند که خود و پدر و مادرش درگیر اعتیاد هستند. او در دانشگاه با پسری به نام امیر آشنا میشود و تصمیم میگیرد با او ازدواج کند. ولی از طرفی نمیخواهد امیر را در جریان اعتیادش قرار دهد. نمیتواند تصور کند که دنیای بدون امیر، بدون عاشقانههای هر روزه و گرمای محبتش، چقدر سرد و سیاه و ناممکن خواهد بود.
هما پس از اتفاقات ناگوار و فوت مادرش، تصمیم به خودکشی میگیرد که تقدیر و سرنوشت او را به خانه عزیز خانم میکشاند و زندگیش در پس تغییرات به روال عادی و جریان عاشقانهای میرسد.
رمان نثری روان و بیانی لطیف دارد و دارای سه بخش به نامهای آتش ،گلستان و خلیل میباشد که در دو زمان حال و گذشته از زبان سوم شخص روایت میشود.
نویسنده با قلمی پخته و لحنی نرم و محتاط، طوری داستان را روایت کرده که مخاطب بتواند با شخصیتهای قصه همذات پنداری کند.
خواب باران، داستانی است که در پس قصهای عاشقانه، مشکلات جوانان و مباحث مربوط به قضا و قدر را مطرح میکند. به همه دختران سرزمینم خواندن این رمان دلچسب را پیشنهاد میکنم.