
یک روز سرد زمستانی از راه میرسد. ساحره اسباببازیهای جدید را در ویترین مغازهاش میگذارد و خودش مشغول تدارک هدایای بچهها میشود. اسباببازیها از پشت ویترین پسرک فقیری را میبینند که نمیتواند امسال هدیهای داشته باشد. پس همگی دست به سفری پرماجرا میزنند تا هدیهای به دست پسرک فقیر برسانند. سفری پرماجرا از دوستی آدمها و اسباببازیها.
من برای اسباببازیها همیشه قصه میبافم. وقتی بچه تر بودم آنها برایم در حکم دوستانی زنده و حاضر بودند. نگران خورد و خوراکشان بودم، برایشان لباس میدوختم، برایشان قصه میگفتم و با آنها بازی میکردم. ویترین مغازههای اسباببازی برایم شبیه به جایی مثل نارنیا بود. گمان میکردم اگر واردش شوم با دنیای شیرین عروسکها روبهرو میشوم. میتوانستم ساعتها تماشایشان کنم و برایشان داستان بسازم. حتی وقتیکه عروسکهایم را به کوچولوهای دیگری بخشیدم داستانهایی ساختم از رفاقتهای جدید و به آنها گفتم برای دوستان جدیدشان هم بهاندازهٔ من مهربان باشند. حالا بعد از گذشت سالها هنوز هم جادوی اسباببازیها همراهم است و از تماشای ویترین پر از عروسک، شیرجه میزنم وسط دنیای جادو و افسانه.
«فروشگاه ساحره» همان سرزمین جادو و افسانه است. جایی که عروسکها خلق کردهاند. جانی رداری قلمی قوی و جذاب دارد. با موضوعی ساده داستانی جذاب و خواندنی نقل کرده که هر مخاطبی را به خودش جذب میکند. داستانی پر از خیال و با تصاویری خیالانگیز و شیرین از سفری پر از دوستی.
در یک شب سرد زمستانی اسباببازیها تصمیم میگیرند خودشان را به بچههایی که در خانههایشان منتظرند، برسانند. پس یواشکی و بیخبر از ساحره از فروشگاه بیرون میروند. اما رفتن به این آسانیها نیست و راه آنها پر از ماجراهای تازه است. این همان داستانی است که یادمان میآورد هنوز در دنیا دوستی زیباترین چیزی است که وجود دارد. بخصوص در دنیای اسباببازیها!
فروشگاه ساحره
نویسنده: جانی رداری
تصویرگر: نیکولتا کستا
مترجم: محبوبه خدایی، هما میرزائی
ناشر: هوپا