
چرا نویسنده بزرگی نشدم ماجرای زنی است که در ژوئن ۲۰۱۲ برای دیدار پسرش به آمریکا میرود و در آنجا رها از دغدغههای زیست محیطیاش و در جریان ارتباطی که با طبیعت برقرار میکند ، به مکاشفهای درونی میرسد و بر آن میشود به دیرینهترین رویای زندگیاش بپردازد. بهار رهادوست از سه سالگی اش شروع میکند. سال ۱۳۲۸ هجری شمسی. جایی که نمیداند چگونه قبل از مدرسه خواندن و نوشتن بلد بوده . از نقش پدرش در انگیزه و پیشرفتهای کودکی و نوجوانیاش میگوید. در این کتاب با یک پدر شگفت انگیز روبرو هستیم . ماجرای نخستین داستانش را با عنوان «در بزم گلها» میگوید که در ۱۲ سالگی نوشته بود و آشنایی اش با فردی به نام تولّلی که به واسطه پدرش صورت گرفته و نقطه عطفی در پیشرفت وی میشود.
اما رویدادهای پس از کم شدن ارتباطش با خانواده ، زندان و اصرار عجیبش به ماندن در زندان برایم بسیار هیجان انگیز بود و باعث شد کتاب را تا پایان قسمت داستانیاش زمین نگذارم.
این قسمت ابتدایی این کتاب از آمریکا و یک گفتگوی درونی شروع میشود. گفتگوی نویسنده کتاب با خودش! قسمت میانی داستان کودکی را تا زمانی که به آمریکا میرود روایت میکند. شگفتانه قسمت میانی آن ، گزیدهگویی آن است. در این ۵۸صفحه روایت، حرف اضافه نمیزند و فقط به روایاتی میپردازد که به نویسندگی ارتباط داشته باشد. قسمت پایانی آ ن که حدودا ۱۰۰ صفحه است، تحلیل و تفسیر و جمعبندی زندگی این زن فرهیخته هفتاد و چند ساله است. بهار رهادوست یک نویسنده با تجربه و متبحر است و بسیار قلم شیوا ، آموزنده و خواندنیای دارد. شاید به این دلیل است که تخصص او در نظم بیشتر از نثر است. آثار اشعارش را در روایتش آورده بود : چهار اندوه ، پنج پرده از چهارفصل عشق ، شش لحظه تا محال و بی هوازی
اگر دوست نداشتید این کتاب را کامل بخوانید ، قسمت انتهایی آن را حتما بخوانید. چون قطعا مجبور میشوید روایت زندگیاش را نیز بخوانید. قسمت پایانی ، سرشار از جملههای زیبا و آموزنده است. چرا که او یک معلم بوده و اکنون از آن سر کره زمین با قلمش معلمی میکند. نگاه درستش به نقد همیشه باعث پیشرفتش شده است. او نویسنده ها را به سه دسته تقسیم میکند:
۱. او که مقاله و کتاب و داستان مینویسد
۲. او که زندگیاش نوشتن است و دائما مینویسد
۳. او که خوب مینویسد
در میان این همه تجربه جسته و گریخته ، از زندگی در روستا و شهر و معلمی و کتابداری و زندان و انقلاب و همسر شهیدش و کشورهایی که سفر کرده و …. آموزندهترین تجربه زندگیاش را مادر شدنش عنوان میکند و اشاره دارد که مادر شدن باعث شده تا تمام ظرفیت درونی خود را بشناسد و آنها را زندگی کند. و توی خواننده را دعوت به ماتریس های واکاوی تجربهی زیستهاش میکند که چرا نویسنده بزرگی نشده است و بررسی میکند که اصلا نویسنده بزرگ یعنی چه؟
در پایان این کتاب ، نگاه شما به نوشتن تازه و جلاخورده میشود