
قسمت اول: خوب بخوانید تا طعم واقعی کتابها را بچشید.
قسمت دوم: خواندن اجمالی، هنر بهره بردن حداکثری از کتاب در حداقل زمان
در ابتدا توجه به این نکته ضروری است که کتابهای زیادی هستند که ارزش خوب خوانده شدن را دارند و کتابهای خیلی بیشتری نیز وجود دارند که باید به آنها نگاه اجمالی انداخت. برای اینکه خواننده خوبی شوید باید بیاموزید چگونه از مهارتهایتان با بصیرت استفاده کنید، یعنی روش خواندن هر کتاب باید براساس ارزش آن باشد.
اولین مرحله خواندن تحلیلی: قواعد پیدا کردن موضوع کتاب
۱- ردهبندی کتاب بر اساس نوع و موضوع
اول، باید بدانید چه نوع کتابی میخوانید. این کار را با بررسی اولیه کتاب، یعنی با کمک خواندن اجمالی انجام دادهاید و میتوانید از عنوان و مقدمه کتاب اطلاعات خوبی در این زمینه بهدست آورید. این امر در طبقهبندی کتاب بسیار اهمیت دارد و فراتر از تشخیص بین کتابهای داستانی و غیرداستانی است. باید به دستهبندی جزئیتر کتاب دست پیدا کنید، مثل اینکه کتاب تشریحی درباره چه علومی است یا کتاب کاربردی است یا نظری؟
۲- بیان موضوع کلی کتاب به شکلی بسیار خلاصه
بیان نوع کتاب با اینکه تمام کتاب درباه چه موضوعی است، فرق میکند. وحدت موضوعی، رشته اصلی کتاب است که بقیه قسمتها به آن متصل میشوند. تنها یک راه وجود دارد تا بدانید در فهم وحدت موضوعی کتاب موفق بودهاید: باید بتوانید برای خود یا دیگران وحدت موضوعی را در چند کلمه بیان کنید. اگر برای بیان طرح اصلی به کلمات زیادی احتیاج داشته باشید، آن را درک نکردهاید بلکه تنها مطالب متعددی استنباط کردهاید.
مثلا طرح اصلی داستان تام جونز اثر فیلدینگ را میتوان در چند جمله این چنین خلاصه کرد:
پسری با دختری آشنا میشود، او را گم میکند و سپس پیدایش میکند.
فرق میان داستانهای خوب و بدی که دارای طرح اصلی یکسانی هستند، در چگونگی پرداخت طرح و چگونگی پیرایش اسکلت داستان ظاهر میشود.
درمورد کتابهای تشریحی و غیرداستانی، اغلب نویسنده با فهرست و عناوین خوب یا در مقدمه، وحدت موضوع طرح خود را بیان میکند. برای نویسنده کتاب علمی یا فلسفی دلیلی وجود ندارد که شما را در تردید نگه دارد. در حقیقت هرچه او شما را کمتر در شک و تردید بگذارد احتمالا رغبت بیشتری برای خواندن تمام مطالب او از خود نشان میدهید.
۳- تعیین اجزای اصلی کتاب و نحوهی چیدمان آنها
وحدت موضوع اگر خوب بیان شده باشد، قسمتهای اصلی تشکیل دهنده کتاب را مشخص میکند. کتاب خوب همچون خانهای خوب، دارای اجزای مرتب و منظمی است. اجزای اصلی آن به مقدار معینی مستقلاند، اما در عین حال باید با اجزای دیگر از لحاظ عملکرد ارتباط داشته باشند، وگرنه در قابل درک بودن کل کتاب سهمی نخواهند داشت. بهترین کتاب قابل فهمترین ساختار را نیز داراست.
۴- تعریف مسائلی که نویسنده در صدد حل آنهاست
باید قادر باشید آن پرسشی را که کتاب میخواهد پاسخ دهد، تعیین کنید. باید درک نسبتا کافی از تمام سوالها داشته باشید و بتوانید این پرسشها و پاسخهایشان را بهطور منطقی و قابل فهم منظم کنید. یعنی باید بدانید که کدام سوال در مرحله اول و کدام سوال در مرحله دوم قرار میگیرد. این قاعده ارزش بالایی در آثار تشریحی دارد و حتی در آثار ادبی نیز بسیار سودمند است که ببینیم نویسنده چه میخواسته انجام دهد.
دومین مرحله خواندن تحلیلی: قواعد فهم مطلب کتاب
۵- توافق با نویسنده در معانی کلمات اساسی
واژههای مهم کتاب را تعیین کنید و ببینید نویسنده چگونه آنها را بهکار میبرد. اگر نویسنده واژهای را به مفهوم خاصی به کار برد و خواننده از آن معنای دیگری استنباط کند، کلمات در میان آنها رد و بدل شده است ولی آنها یکدیگر را درک نکردهاند. وقتی نویسنده و خواننده بهشکلی با هم قرار بگذارند که برای مدتی فقط از یک معنی واژهای استفاده کنند؛ بنابراین آن مدت یکدیگر را درک خواهند کرد.
در این مرحله فقط درباره کتابهای تشریحی صحبت میکنیم، نه شعر و داستان. برخلاف آثار تشریحی، میتوان گفت بهترین شعر، شعری است که بیشترین ابهام را داشته باشد.
هر رشتهی علمی دارای لغات فنی مخصوص به خود است. خواننده باید این لغات فنی را پیدا کند. اگر نویسنده این واژهها را مشخص نکرده باشد، خواننده میتواند با کمک اطلاعات قبلی که در این زمینه دارد این کار را انجام دهد.
اگر کتابی که میخوانید بتواند به فهم شما بیفزاید، بهنظر منطقی میرسد نتوانید بعضی از واژههای آن را بهطور کامل بفهمید. اگر تمام واژههای کتاب را همچون واژههای عادی و در سطح مفاهیم واژههای یک روزنامه تلقی کنید، منظور کتاب را درک نخواهید کرد. اگر برای فهمیدن کتاب کوشش نکنید، کتاب برای روشن کردن فکر شما موثر نخواهد بود.
۶- پیدا کردن جملات مهم و فهم معانی آنها
برای اینکه بتوانیم بگوییم به معنی یا معانی جملهای پیبردهایم یا خیر، بهترین راه این است که آن را “به زبان خودمان بیان کنیم”. وقتی از شما بخواهند مقصود نویسندهای را از جملهی خاصی بیان کنید، اگر تنها کاری که میتوانید انجام دهید این باشد که عین واژههای نویسنده را با پس و پیش کردن اندکی تکرار کنید، در این صورت بهتر است که در فهم مقصود او شک کنید. اگر مقصود نویسنده را جز با کلمات او نمیتوانید بیان کنید نشان دهنده آن است که فقط واژههای او را دریافت کردهاید نه افکار او را.
۷- پیدا کردن استدلالها
اگر استدلالهای متعددی در کتاب وجود داشته باشد، باید بدانید این استدلالها چه هستند و باید بتوانید آنها را بهطور مختصر بنویسید.
۸- پیدا کردن راهحلهای نویسنده
اکنون بعد از اینکه بر سر معانی کلمات با نویسنده به توافق رسیدید و نظرات و استدلالهای او را درک کردید، باید با توجه کامل و طرح برخی سوالات دیگر به بررسی آنچه که فهمیدهاید بپردازید. باید تعیین کنید کدام یک از مسائل نویسنده حل و کدام یک حل نشده است. و اگر مسئلهای بدون جواب باقی مانده است، ببینید نویسنده از موفق نبودن خود در حل آن آگاه است یا خیر.
مرحله سوم خواندن تحلیلی: ارزیابی منصفانه
با خواندن اجمالی و انجام دو مرحله اول و دوم خواندن تحلیلی، شما به این اطمینان میرسید که کتاب را فهمیدهاید. اما عمل خواندن با فهمیدن مطالب کتاب به پایان نمیرسد. این کار باید با نقد و ارزیابی تکمیل شود.
۹- ارزیابی بعد از فهم دقیق
عدهای بر این باورند که خوانندهی متوسط نمیتواند درباره کتاب نظر دهد و خواننده و نویسنده همشان نیستند. اما وقتی خواننده کتاب را فهمیده باشد در واقع معلومات خود را تقریبا تا سطح نویسنده آن بالا برده است و اکنون صلاحیت دارد از امتیازهای مقام جدید خود استفاده کند.
تعلیمپذیری را نباید با تسلیمپذیری اشتباه گرفت. تعلیمپذیری صفتی کاملا پویاست. لازمهی تعلیمپذیری این است که شخص ابتدا خوب گوش کند و مهمتر از آن مطالب را بفهمد و بعد آن را بررسی کند. وقتی مطلبی فهمیده نشود، تایید یا تکذیب آن به یک اندازه بی معنی و غیرقابل درک است.
گاهی اوقات نیز کتاب به دیگر کتابهای همان نویسنده مربوط میشود و درک معنی آن به آنها بستگی دارد. در این گونه موارد، برای گفتن عبارت “فهمیدم” باید بیشتر احتیاط کرد.
۱۰- خودداری از جدل
وقتی مخالفت میکنید، این کار را با منطق انجام دهید و از پرخاشگری اجتناب کنید. اکثرا تصور میکنند که پیروزی در بحث مهم است نه فهمیدن حقیقت. کسی که گفتوگو را مانند صحنه نبرد میپندارد، فقط با تعارض و مخالفت میتواند پیروز شود، چه حق با او باشد چه نباشد. خوانندهای که چنین روحیهای دارد، فقط برای آن میخواند که بتواند مطلبی برای مخافت پیدا کند.
البته منظور آن نیست که خواننده نباید در نهایت با نویسنده مخالفت کند یا نباید برای نشان دادن اشتباهات او تلاش کند. منظور فقط این است که انگیزه موافقت یا مخالفت او تنها باید یک چیز باشد که همان توجه به حقایق و واقعیات مطلب مورد بحث است. شکی نیست که وقتی خواننده به نکتهای ملموس و منطقی برمیخورد باید آن را بپذیرد. اما در عین حال نباید این احساس را داشته باشد که وادار شده است با همه آنچه نویسنده میگوید، موافقت کند.
۱۱- ارائه دلیل برای قضاوتهای انتقادی
مخالفت کار بیهودهای است مگر به امید حل مسئله. هرکس به مخالفت به عنوان فرصتی برای تعلیم دیگران مینگرد، نباید فراموش کند که این فرصت برای تعلیم او نیز هست. خواننده باید مطمئن باشد مخالفت او به سبب اشتباه فهمیدنش نباشد. حال باید بین دانش واقعی و عقده شخصی تمایز قائل شود و با ارائه دلیل برای قضاوتهای خود، به تفاوت میان دانش حقیقی و عقاید صرف شخصی احترام بگذارد.
علم شامل عقایدی است که قابل دفاع هستند. اگر مطلبی را به این شکل بدانیم، باید معتقد باشیم که میتوانیم دیگران را نسبت به دانستههای خود متقاعد کنیم.
در نهایت باز هم دقت کنید که بعد از کسب مهارت متوجه خواهید شد بهکارگرفتن تمام مهارتها برای خواندن بعضی کتابها ضروری نیست. بنابراین میزان بهکارگیری قواعد با توجه به کتاب و هدف خواننده متغیر است.
قسمت چهارم: با خواندن تلفیقی به مرحله خلقت برسید.
سلام
خیلی عالی بود خانم بلندی عزیز
سلام:)
ممنونم از شما خانم نیکومنش عزیز