کتاب‌های داستانیداستان خارجی

بیگانه در آینه‌ی پندار آلبرکامو

بیگانه اثری از آلبرکامو

بیگانه اثری از آلبرکامو

در شهر الجزیره، پایتخت الجزایر از پدری فرانسوی و مادری اسپانیایی، فرزندی به دنیا آمد که آلبر کامو نام گرفت. آلبر کامو، رمان بیگانه را که اولین اثرش است، با این پاراگراف آغاز می‌کند:

«امروز مامان مُرد. شاید هم دیروز. نمی‌دانم. تلگرامی از خانه‌ی سالمندان به دستم رسید: ( مادر درگذشت. مراسم تدفین فردا. با احترام). این چیزی را نمی‌رساند. شاید هم دیروز بوده‌است.»

با شروع کتاب و خواندن این چند خط، سایه‌ای از بی‌تفاوتی در وجودم جوانه زد. آلبر کامو داستانش را از زبان راوی به نام مورسو حکایت می‌کند. مورسو فردی کاملا بی‌احساس و بی‌تفاوت است‌. اما در گفتار و رفتارش صداقت موج می‌زند. او هیچ کسی را قضاوت نمی‌کند و به آدم‌ها و محیط اطرافش هیچ اعتنایی ندارد. حتی مُردن مادرش برای او خیلی عادی تلقی می‌شود و هنگامی که کنار تابوت مادرش است، گرما بیشتر او را اذیت می‌کند تا فقدان مادر.

زندگی او دچار روزمرگی شده است. غذا می‌خورَد، به محل کارش می‌رود، تفریحاتی برای خود دارد و به همین زندگی قانع است. هیچ دلیل و منطقی پُشت کارهایش نیست. زمانی که ماری از او می‌پرسد: «می‌خواهی با من ازدواج کنی؟» می‌گوید: «برای من فرقی ندارد.» می‌پرسد: «عاشق من نیستی؟»  می‌گوید: «فرقی نمی‌کند.»

آدم‌ها هیچ تفاوتی برایش ندارند چه ماری باشد چه شخصی دیگر. وقتی در مورد مرگ صحبت می‌کند، فرقی برایش ندارد که امروز بمیرد یا چند روز دیگر.
می‌گوید: «وقتی قرار است بمیریم چه فرقی می‌کند.» او زندگی پوچ و بی‌هدفی را می‌گذراند.

«بیگانه» شامل دو بخش است. در بخش اول از مورسو و روش زندگی و برخوردش با دیگران می‌نویسد. در انتهای بخش اول، بر اثر نوع نگاه و رفتار مورسو اتفاقی می‌افتد که او را در برابر یک موقعیت پیش‌بینی نشده قرار می‌دهد. رویدادهای بخش دوم کتاب، مسائلی را که بر اثر این حادثه اتفاق می‌افتد، پیگیری می‌کند.

بیگانه، اولین کتاب آلبر کامو و درخشان‌ترین اثر اوست. این کتاب در سال ۱۹۴۲ به چاپ رسید و جایزه‌ی نوبل ادبیات را در سال ۱۹۵۷ از آنِ خود کرد.

این رمان فلسفی، بسیار ساده و روان نوشته شده است. ولی داستانی ا‌ست با لایه‌های متفاوت که نیاز به تفکر دارد و سوالات بی‌شماری را پیش می‌آورد.

چرا آلبر کامو کتابی با این سبک و روش نوشته است؟ آیا دلیل آن می‌تواند تجربیات تلخ او از فقر و سختی در ابتدای زندگی باشد؟

این رمان‌ کوتاه، جذاب و خواندنی است. از آن نظر جذاب است که تعجب از رفتارِ مورسو، ما را با نویسنده همراه می‌کند و تمایل داریم تا آخر داستان و کسب نتیجه پیش برویم. کوتاه بودن و ساده بودن جملات، از دیگر امتیازات رمان بیگانه است. این کتاب در ۱۲۸ صفحه، با ترجمه‌ی خوبِ خشایار دیهیمی در نشر ماهی به چاپ رسیده است.

جملاتی از کتاب

مورسو در جایی می‌گوید: «خیلی وقت است که عادت وارسی احوالم را از دست داده‌ام.»

«من آدمی کم‌حرف و گوشه‌گیر هستم. راستش چون حرف زیادی ندارم که بزنم برای همین ساکت می‌مانم.»

«از کاری که کرده‌ام پشیمان نیستم. بیشتر از این که پشیمان باشم، اعصابم خورد است.»

«آدم دستِ آخر به همه چیز عادت می‌کند.»

«برای اولین بار پس از سال‌ها، احمقانه احساس کردم دلم می‌خواهد گریه کنم، چون برایم روشن بود که چقدر همه‌ی این آدم‌ها از من نفرت دارند.»

«وقتی مسلم است که می‌میری، دیگر چه فرقی می‌کند دقیقا چه‌طور یا کی؟»

«بعضی وقت‌ها آدم خیال می‌کند از چیزی مطمئن است در حالی که واقعا مطمئن نیست.»

maryam-nikoomanesh

می‌خوانم، می‌نویسم و آموخته‌‌هایم را به اشتراک می‌گذارم به امید این که، سهمی هر چند کوچک، در بهتر شدن جهان اطرافم داشته باشم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا